×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

نیکنامی

× با سلام خدمت شما عزیزان.ضمن بازدید از وبلاگ بنده منتظر نظرات ارزشمند و راهنمایی های مفید شما هستم.شاد باشید
×

آدرس وبلاگ من

niknami.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/masoud.khan

به یاد پدر

بر خیز پدر بجاست که بیدار شوی / این قافله را دوباره سالار شوی/ جان را به فدای قدمت می ریزیم / یک بار دگر اگر تو بیدار شوی

شنبه 26 مهر 1393 - 8:22:20 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:29:56 AM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:17:00 AM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:16:19 AM

 img-20140915-wa0016.jpg

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:15:40 AM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:14:29 AM

 

پدر

پا به پات اومد
پا به پاش
باهاش بیا
نگاهش کن
بزرگ که شده ایی
از بزرگی اوست و آبروهایی که برایت ذخیره کرد
اکنون تویی که
قرار است
پای و دست و چشمش باشی
برایش آنی باش
که شایسته اوست
پا به پایت قدم برداشت
تا قدم برداشتن را یاد بگیری
قدمش را استوار کن
ارزشش را بدان
ღ پـــــــــــــدر دوستت دارم ღ

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:13:53 AM

 Photo: ‎دو سال گذشت  ...

روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،
لحظه ها طی شد و مرد!
و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید.
مثل آن روزها که می آمدی از دور ..............دریغ!
دل من در غم هجران تو ای خوبترین، چه بگویم، چه کشید ...‎

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   1:12:48 AM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 8 آبان 1393   12:17:28 AM

 

be%20salamatiye%20%5BAloneBoy.com%5D%20pedar داستان کوتاه لباس پدم بوی خاک میدهد، دستهایش بوی نان

گرمای تابستون و آفتاب دم ظهرش یه طرف و گردوخاک و آشغالای کوچه هم یه طرف.عرق رو پیشونیم میشینه. با پشت دستم از پیشونیم پاکشون میکنم.
و باز ادامه میدم .خششش… خششش…
یکی از درها باز میشه. پسر بچه ای یه لیوان آب دستشه و به طرفم میاد.
-عمو جون تشنتونه بفرمائید
گردوخاک دستامو با لباسام پاک میکنم.
- قربون دستات عمو. 
آب نطلبیده مراده ،سلام بر حسین تشنه لب.
و تموم آب لیوانو یه نفسه سر میکشم. چقدر تشنه بودم

http://ba-to-khoshbakhtam.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 30 مهر 1393   10:46:25 AM